کد مطلب:315124 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:199

من نمرده ام، مرا کجا می برید؟
جناب آقا رضا یكی از مؤمنین ایرانی گوید:

در سال 1423 هجری قمری مسافرتی به طرف عتبات عالیات داشتم، خداوند توفیق عنایت فرمود، تمام عتبات را زیارت نمودیم.



[ صفحه 352]



هنگامی كه از سامرا، مرقد پاك عسكریین علیهماالسلام به طرف كربلا حركت كردیم، خیلی مشتاق زیارت امام حسین علیه السلام و حضرت اباالفضل علیه السلام بودم؛ ولی ساعت ها از شب گذشته بود، و بنا بود فردا، بعدازظهر به طرف ایران حركت كنیم. فرصت را غنیمت شمردیم و یك بار دیگر حرم حضرت امام حسین علیه السلام را زیارت كردیم و بعد از آن به حرم مطهر حضرت اباالفضل علیه السلام مشرف شدیم، همین كه وارد حرم مطهر شدیم، دیدم یكی از ایرانیان كه به سرطان مبتلا بود در كنار ضریح می گوید: یااباالفضل! یا از خدا بخواه جان را بگیرد، یا شفای مرا بدهد.

بعد از اندك زمانی روی زمین افتاد و بیهوش شد. مردم به سرعت دور او را گرفتند، مأموران دولتی برای معاینه ی او به حرم آمدند. آنها تشخیص دادند كه مرده است. خدمت گزاران تابوت آوردند تا او را در قبرستان كربلا به خاك بسپارند. پس از مراسم غسل، حنوط و كفن او را بر دوش گرفتند تا به سوی قبرستان ببرند. یك مرتبه دیدند در میان تابوت نشسته و می گوید: من نمرده ام، مرا كجا می برید؟

مردم اطراف تابوت دچار ترس و وحشت شده و از اطراف آن پراكنده می شوند. بعد از آن از تابوت بیرون می آید و بیماری سرطان او به بركت توسل به قمر بنی هاشم علیه السلام شفا یافته بود. [1] .


[1] اعجب القصص ص 106.